مقام ومنزلت اولیای خدا
( 1486)آن که بر افلاک رفتارش بود |
|
بر زمین رفتن چه دشوارش بود |
( 1487)در کف داود کاهن گشت موم |
|
موم چبود در کف او ای ظلوم |
( 1488)بود لقمان بندهشکلی خواجهای |
|
بندگی بر ظاهرش دیباچهای |
( 1489)چون رود خواجه به جای ناشناس |
|
در غلام خویش پوشاند لباس |
( 1490)او بپوشد جامههای آن غلام |
|
مر غلام خویش را سازد امام |
( 1491)در پیاش چون بندگان در ره شود |
|
تا نباید زو کسی آگه شود |
( 1492)گوید ای بنده تو رو بر صدر شین |
|
من بگیرم کفش چون بندهْ کهین |
( 1493)تو درشتی کن مرا دشنام ده |
|
مر مرا تو هیچ توقیری منه |
( 1494)ترک خدمت خدمت تو داشتم |
|
تا به غربت تخم حیلت کاشتم |
( 1495)خواجگان این بندگیها کردهاند |
|
تا گمان آید که ایشان بندهاند |
در کف داود: برگرفته است از آیه «وَ أَلَنَّا لَهُ اَلْحَدِیدَ: و آهن را براى او نرم کردیم.» سوره سبا، آیه 10
ظَلوم: ستمکار.
شین: مخفف بنشین است.
توقیر: یعنی حرمت نهادن.
( 1486) کسى که در آسمانها پرواز مىکند راه رفتن در زمین در نزد او دشوار نخواهد بود . ( 1487) آهن که در دست داود پیغمبر چون موم نرم مىگردید موم در کف او چه حالى خواهد داشت. ( 1488) لقمان خواجهاى بود بشکل بنده که بندگى در ظاهر دیباچه مولویتش بود. ( 1489) وقتى خواجه بطور ناشناس بجایى رود به بنده خود لباس خواجه پوشانید. ( 1490) خود لباس غلام در بر کرده و غلام خود را جلو مىاندازد. ( 1491) و خود دنبال او براه مىافتد تا کسى پى بوجود او نبرد. ( 1492) به بنده خود مىگوید که تو برو در صدر مجلس بنشین و من چون بندهاى کفش تو را بر مىدارم. ( 1493) تو بمن بهیچ وجه احترام نگذار بلکه گاهى درشتى کرده و دشنام ده. ( 1494) خدمت تو را در ترک خدمت قرار دادم تا در غربت حیلهاى که در نظر دارم بکار برم. ( 1495) خواجهها از این قبیل بندگیها کردهاند که مردم گمان کنند آنها بردهاند.
مولانا میگوید: مردان رها شده از هوسهای شیطانی و نفسانی، از چنان قدرت معنوی برخوردارند که مانند باز شکاری از آنچه در وجود مرید میگذرد، باخبرند. او بر اسرار هُو واقف است و علم او به علم الهی پیوسته است. به اعتقاد مولانا ، اشراف بر ضمیرها و آگاهى از آن چه بر خاطر دیگران مىگذارد، از امتیازهاى اولیاى خداست، که بر اثر تحمل ریاضت و صدق در عبادت از جانب حق بدانها افاضه مىشود و در لسان شرع از آن به «فراست» تعبیر شده است که «اتّقُوا فِراسَةَ المُؤمِنِ فإنَّهُ یَنظُرُ بِنُورِ اللَّهِ:» از فراست مؤمن بپرهیزید که او با نور خدا مىنگرد.»[1]
سپس به آیه شریفه سوره سبا اشاره میکند که به مشیت حق، آهن در دست داود نرم شد و او توانست زره بسازد. مولانا میگوید: لقمان یکی از همین آگاهان بود؛ خواجهای با ظاهر فقیرانه برای آن که او را نشناسند و به همان ظاهرش نگاه کنند و در او کنجکاو نشوند. مولانا براین باور است که انسانی که از خویشتن واهی خود رهیده است، ملاکهای ظاهری و عوامانه را پشت سر میگذارد و متواضعانه به قضایا مینگرد و هر چیزی که تحریک هوای نفس نماید از آن دوری میکند. برای نمونه، خواجه لقمان بر بلندى مقام او واقف بود، لیکن چون رضایت لقمان را در پوشیده ماندن آن مىدید با وى به ظاهر همچون خواجگان با بندگان رفتار مىکرد. و لقمان از او می خواست که وظیفه تو این است که به من خدمت نکنی و احترام نگذاری؛ چون این برای دوران اقامت در غربت، به صلاح من است.
[1] - (احادیث مثنوى، ص 14. سفینة البحار، ج 2، ص 356 .بحار الانوار، ج 24، ص 128، از عیون اخبار الرضا)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |